بایزید اول

سلطان بایزید اول ، معروف به صاعقه ، فرزند ارشد مراد اول و  گلچیچک خاتون ،   در سال 1360 در ادرنه  متولد شد ، در سال 1389 بلافاصله پس از  هلاکت پدرش مراد اول به سلطنت رسید  و در سال 1403  به هنگام  اسارت در دست  تیمور گورکانی در گذشت .

با یزید متعاقب قتل پدرش مراد اول به هنگام نبرد کوزوو در سال 1389  قدرت را به  دست گرفت و به جنگ ادامه آمد . در واقع همین واکنش سریع  او  به هنگام وفات  فرمانده ی اصلی  جنگ  ، جنگاوری  و موقع شناسی بایزید اول  را نشان می دهد . اگر او بلافاصله دست به این اقدام نمی زد  ارتش عثمانی شکست می خورد  . ولی با یزید با ادامه جنگ و روحیه دادن به لشگریان خود شکست را به پیروزی بدل کرد  .  فراموش نکنید که یک علت   مهم شکست قطعی  ایران در جنگ قادسیه کشته شدن رستم فرخزاد فرمانده ی ارتش ایران  بر اثر حادثه ی سقوط کیسه ی شن بر دوش اش و سست شدن روحیه ی ایرانیان با مشاهده سر بریده ی او  بر سر نیزه و گسیخته شدن رشته ی فرماندهی جنگ به علت فقدان  جانشینی مناسب برا ی او در صحنه ی جنگ بود. 

با پیروزی بایزید در این جنگ ، صربستان دست نشانده ی  بایزید و امپراطوری عثمانی شد و بایزید در سال 1390  با شاهزاده خانم  اولیورا  دسپینا ، دختر  شاهزاده لازار صربی که در این جنگ کشته شده بود  ازدواج کرد و برای دلجویی از همسرش  و نیز  تحکیم  پایه های قدرتش  پسر لازار را با خودمختاری کافی  به جای پدر  به حکومت منصوب کرد . البته بخش کوچکی از صربستان همچنان  تا سال 1391 در مقابل ارتش عثمانی مقاومت می کرد .

اولین شاهکار مهم  این سلطان عثمانی  قتل برادر جوانترش برای جلوگیری از توطئه های احتمالی بعدی او بود . سپس به آناتولی مشغول شد و امیران محلی مسلمان را تحت کنتر ل خود در آورد . تا سال 1395 مشغول تصرف بلغارستان و شمال یونان بود . در سال 1394  از رودخانه ی دانوب عبور کرد و به  والاچیا( رومانی ) تاخت  اما شکست سختی از جنگجویان والاچیایی خورد و  از پیشروی در آنسوی دانوب باز ماند .  

بایزید برای محاصره  و تصرف قسطنطنیه پایتخت امپراطوری  روم شرقی ، بیزانس ، یکی از بزرگترین ارتش های آنروزگار  را بسیج کرد . با تقاضای  امپراطوری روم شرقی  ارتشی از صلیبیان و مسیحیان برای مقاومت در برابر یورش  بایزید تشکیل شد. ولی آنها در نبرد نیکوپولیس از بایزید  شکست خوردند و بایزید پیروزی خود را با ساختن مسجد باشکوهی در بورسا جشن گرفت . آنچه که به داد  مسیحیان برای نجات  قسطنطنیه در این یورش رسید  جنگی بود که بین تیمور و بایزید رخ داد . در این جنگ که در آنکارای فعلی  به وقوع پیوست   و به نبرد آنقره معروف شد بایزید به سختی شکست خورد و به اسارت تیمور در آمد  . می گویند بایزید آنقدر در قفسی که زندان او بود ماند تا  درگذشت . اما بسیاری از منابع شایعه ی بد رفتاری تیمور با بایزید را رد می کنند و حتی می گویند تیمور از مرگ بایزید بسیار اندوهگین شد و برایش عزاداری کرد .این ممکن است درست باشد به دو دلیل اولا  هر دو مسلمان سنی و تاحدی همزبان بودند ثانیا تاریخ همواره درباره ی فرماندهان بزرگ که به خشونت یا مهربانی دست زده اند اغراق کرده است . اگر مهربانی کرده اند در مهربانی شان غلو کرد و اگر در جنگ به وحشی گری متوسل شدند در وحشی گری شان غلو کرده است .

نبرد کوزوو

با مرگ اورهان پسر ارشدش مراد به نام مراد یکم به سلطنت رسید . مادرش هلنا ( یا نیلوفر) دختر امپراطور روم شرقی(بیزانس) بود . در واقع مراد یکم نوه ی دختری امپراطور روم شرقی محسوب می شد. امپراطور ساده لوح روم در دوران سلطنت اورهان  تصور می کرد که با وصلت اورهان ، پدر مراد  با دخترش می تواند این قوم متجاوز و جنگجو  را از پیشروی بازدارد غافل از اینکه اورهان از این وصلت تنها به عنوان ترفندی برای پیشروی بیشتر در اروپا استفاده خواهد کرد . منابع ترک که تلاش فراوانی برای تاریخ سازی به عمل می آورند با دست یازیدن به همه ی منابع جهانی می کوشند چهره یی مقبول از پادشاهان خود در اذهان عموم جای دهند . مثلا آنان تصویری که از مراد اول به منابع القا می کنند چهره یی است خدا پرست و مومن ، متواضع و خیرخواه !! در حالی که در زمان همین پادشاه سفاک بود که میلیونها نفر انسان بی گناه  به بهانه ی جهاد در راه خدا کشته یا بی خانمان یا کنیز و برده شدند ، هزاران دختر جوان مورد تجاوز قرار گرفتند یا به عنوان کنیز در بازارهای امپراطوری عثمانی برای معامله و فروش به معرض نمایش گذاشته شدند  و هزاران پسربچه ی بی گناه  پس از مقطوع النسل شدن به عنوان خواجه از حرمسراهای امیران عثمانی سر بر آوردند . مراد اول که  خویشاوند امپراطور روم محسوب می شد به محض نشستن بر تخت سلطنت تهاجم به امپراطور ی روم شرقی را آغاز کرد . تراکیه ( کشوری که دیگر وجود خارجی ندارد) ،مقدونیه ، بلغارستان و صربستان را به تصرف در آورد  و با تصرف آدریاپل و فیلیپولیس  امپراطور ژوهان پنجم را مجبور به اطاعت و خراج دادن کرد و امپراطور نیز به جای بسیج مردم خود و مقاومت در مقابل این قوم مهاجم به کرنش در برابر  دشمن ناموس و شرف خود  تن  داد و در واقع اولین قدم جدی را برای فروپاشی کامل کشورش برداشت . مراد نیز  بلافاصله آدریاپل را  پایتخت خود ( یا در واقع جای پایی محکم برای تجاوزات آتی )کرد و  آن را شهر ادرنه نامید . امپراطور روم شرقی  در سال 1363 معاهده یی خفت آمیز با مراد یکم بست و علاوه بر پذیرش خراج دادن به دشمن خود فتوحات او را نیز به رسمیت شناخت . مراد با انعقاد این قرار داد گستاخ تر شد و به حملات خود به مناطق مسیحی نشین ادامه داد . سرانجام در سال 1389  نبرد بزرگی بین امپراطور عثمانی و ارتش صربستان و بوسنی  در پنج کیلومتری شهر امروزی پریشینا روی داد . در خلال این  نبرد سنگین که نبرد کوزوو نامیده می شود ابتدا یکی از فرماندهان مسیحی با نفوذ به چادر مراد او را به هلاکت رساند . خبر مرگ مراد  موجب سستی ارتش عثمانی و  شکستی کوتاه مدت در آنان شد ولی بلافاصله بایزید فرزند مراد  به جای پدر فرماندهی جنگ را به عهده گرفت و  عثمانیان با بازیافتن روحیه خود ارتش مسیحیان را درهم شکستند . با این جنگ محاصره ی  قسطنطنیه ، پایتخت  امپراطوری روم شرقی کامل شد و زمینه ی سقوط آن در حدود یک قرن پس از آن فراهم آمد . مراد یکم از سال 1359 تا 1389 سلطنت کرد و در این مدت ، بر وسعت کشورش بسیار افزود .

اورهان عثمانی

عروج امپراطوری عثمانی با اورهان عثمانی

با وجود اینکه بنیانگزار امپراطوری عثمانی ، عثمان ، یا   فرمانروای  قبیله ی ترکی مستقر در آناتولی بود ، شخصی که اولین گشایش و خیزش را در تبدیل کشوری کوچک به امپراطوری بزرگی نمود فرزند عثمان ، یعنی اورهان بود . بد نیست که یادآوری و تاکید کنم کشوری که اینک ترکیه نامیده می شود  تا قبل از قیام عثمان ، بخشی از امپراطوری روم شرقی یا بیزانس بود . حال ببینید این قوم مهاجم  با روحیه ی جنگجویی و  در عین حال سیاستمداری خود چگونه یک امپراطوری بزرگ را که خود بخشی از آن بود به زیر کشید و حتی سرانجام آن را بلعید .

اورهان در سال 1288 میلادی به دنیا آمد  و درسال 1324 میلادی پس از وفات پدرش عثمان ، جانشین او شد . او برای گسترش امپراطوری هم از روحیه ی سلحشوری و هم از سیاست ورزی و فرصت طلبی استفاده کرد . در آن زمان فرمانروایان مسیحی در بخش هایی از اروپا ، به ویژه بالکان دچار درگیری و تزلزل بودند . اورهان از این فرصت بهر ه گرفت و مناطقی مهم از آناتولی را به چنگ آورد . سپس با ژوهان چهارم ( امپراطور بعدی بیزانس) که در آن زمان با رقبایش درگیر بود متحد شد و با دختر ژوهان به نام تئودورا ازدواج کرد  و به بهانه ی حمایت از متحد ساده لوح خود به بالکان تاخت و هم به او یاری رساند و هم جای پای خود را با تصرف  گالی پولی در اروپا مستحکم کرد . ما گاهی از حوادث تاریخی و رشد برق آسای اقوام و ممالک کوچک  و از فروپاشی ممالک بزرگ شگفت زده می شویم    ولی اگر به جزئیات تاریخ درکل آن ، نگاهی هوشمندانه بیاندازیم در می یابیم که  علت اصلی  رشد و گسترش آنان  اتحاد بوده و علت اصلی  فروپاشی آنها  نیز تفرق و درگیری داخلی . ژوهان چهارم برای مستحکم کردن حکومت خود بر بیزانس از قومی یاری طلبید و با آنان متحد شد  که دشمن او و مردم او بودند و او  و مردمش را کافر می دانستند  . بنا به قول بیشتر تاریخ نویسان این جای پایی که ژوهان به اورهان در اروپا داد همانی بود که به تهاجم های آتی عثمانی به اروپا و بلعیدن  بیزانس و نابودی فرزندان ژوهان و مردم قسطنطنیه یاری رساند . شاید نمونه ی فعلی تکرار تاریخ را بتوان  در هم پیمانی اروپا و آمریکا با ترکیه در ناتو و روابط مشابه جست .

از ترفند های مهم اورهان که پس از او نیز توسط فرزند انش در امپراطوری عثمانی تکرار شد تغییر قومیت و فرهنگ شهرهای تصرف شده بود . مثلا او بعد از فتح شهر کاملا مسیحی بروسا ، آن را با تغییر کلیساها به مساجد ، قتل عام کردن بسیاری ، وادار کردن بسیاری دیگر به تغییر دین خود ،  کوج دادن مردم آنجا ، برده کردن برخی دیگر و ساختن اماکن مذهبی و مساجد اسلامی سنی در مدت کوتاهی به صورت شهری نیمه اسلامی و نیمه مسیحی در آورد و سرانجام  به  شهری  کاملا اسلامی به نام بورسا بدل نمود . وقتی ما در باره ی تاریخ کشور مان ایران صحبت می کنیم با توجه به موارد یاد شده در بالا  ، به خوبی درمی یابیم که چرا صفویه پدید آمد . اگر صفویه نبود و آن جانفشانی های شیعیان پیرو صفویه ، شاید اکنون کشور عزیز ما نیز بخشی از ترکیه محسوب می شد . در واقع صفویه ، تجسم مقاومت مردم ما برای دفاع از استقلال و فرهنگ  خود  در مقابل قومی بود متحد و مهاجم و سلحشور ، که برای تصرف کشورهای پیرامون خود به هر ترفندی دست می یازیدند . 

امپراطوری عثمانی

تشکیل امپراطوری عثمانی

   هشتصد سال پیش از این ، نه کشوری به نام ترکیه بود و نه  امپراطوری بزرگی به نام امپراطوری عثمانی . اجداد عثمانیان  قومی بودند  مهاجم و  غارتگر  که با پذیرش  اسلام ، خوی جنگجویانه ی خود را مصروف صدور اسلام با قرائتی متعصبانه  نمودند . حدود هفتصد سال پیش سرانجام این قوم محلی آنقدر گسترش یافت که فرمانروای آن به نام عثمان  ( 1299 تا 1326 میلادی ) تصمیم به ایجاد یک امپراطوری بزرگ گرفت  . این امپراطوری پس از تشکیل نام بنیانگزار خود یعنی عثمان را گرفت و امپراطوری عثمانی نامیده شد  و تا پایان  جنگ جهانی اول پایدار  ماند .  . اورخان  دومین  فرمانروای عثمانی ( 1326 تا 1359 میلادی ) دستگاه اداری و سازمان سپاهی  کشور نو بنیاد عثمانی را سرو سامان داد و سرزمین های تازه یی را به کشور  نو ظهور خود افزود . او نیز  خود را سلطان  نامید و با القاب دیگری چون سلطان غازی یا فرزند غازی یا فرمانروای گیتی  به ستودن خود پرداخت  . او با هجوم به کشور های همسایه یا  به قول او کفار ، مناطقی مثل بروسا و نیکومدیا را از امپراطوری بیزانس گرفت و بروسا را پایتخت خود ساخت . فرمانروایان اروپایی این کشور نو پا را دست کم گرفتند و به جای پرداختن به دشمن به خود و ستیزه با خود مشغول شدند .  در سال 1331 میلادی عثمانیان با تسخیر نیقیه به فرمانروایی امپراطوری بیزانس در آسیای صغیر پایان دادند و پس  از آن نیز با  یورش های قاطع و  در هم شکننده ،  به تدریج خود را به بالکان  رساندند .